اسماء جوناسماء جون، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

ورودت به دنیا رو تبریک میگم گل قشنگم

1391/10/5 15:53
نویسنده : مامان اسماء
1,334 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام گل قشنگ من

نمیدونم از کجا شروع کنم , از اونجا برات میگم که فهمیدم یه فرشته به جمع مون اضافه شده ...

اون روز بهترین روز عمر من و بابا سعید بود

 رفتیم پیش دکتر معصومه کرفی و بهمون گفت مبارک باشه، خدا یه هدیه قشنگ بهتون داده...

نمیدونی من و بابا سعید چه حالی شدیم ، از خوشحالی گریمون گرفت

عزیزکم نمیدونی چه حس خوبیه مادر شدن و  چه حس بهتریه اینکه بدونی چقدر خدا دوستت داره ،

 انقدر دوستت داره که هدیه با ارزشی مثل تو رو بهم داده، نمیدونم چیکار کردم که لایق این نعمت بزرگ شدم؟

جونم برات بگه بعد از دکتر رفتیم خونه عمه نسرین با یه جعبه شیرینی، همه اونجا بودن (بابایی

 اکبر و مامانی فاطمه ، عمو حمید و عمه نسرین و دایی جواد و زندایی) وقتی به مامانی گفتم انقدر خوشحال شد که نگو

قرار شد زندایی عصمت به همه بگه که خدا چه هدیه قشنگی بهمون داده ، بابایی انقدر خوشحال شد بلند شد و کلی رقصید

زندایی زهرا هم به مامانی هاجر گفت , مامانی هاجر باورش نمیشد واسه همین به خودم زنگ زد منم گفتم  که حقیفت داره !!!

گل نازم از همون ثانیه ای که فهمیدیم عزیزی مثل تو وجود داره شدی تموم دنیای من و بابا

دعامون فقط اینه که سالم باشی و عاقبت به خیر شی دردونه من...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)