اسماء جوناسماء جون، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

اولین حموم

1391/10/5 15:31
نویسنده : مامان اسماء
897 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی چقدر شیرینه وقتی تو خونه وجودت و حس میکنم

چقدر حس قشنگیه وقتی صدای گریت سکوت خونه رو می شکونه

مامانی خیلی خوبی , خیلی عزیزی , مهربونم دوست دارم

مامانی هاجر ١٠ روز موند پیشمون و همه کارام افتاد گردنش خیلی خسته شد

بعد یک هفته که رفت خونه باز برگشت و دو هفته موند پیشم

آخه دایی محمد بی قراری می کرد و گناه داشت واسه همین به مامانی گفتیم یه مدت بره پیش دای و محمد و خاله الهه و بابایی علی

دایی محمد انقدر شیطونه و شلوغ کاری می کنه مامانی بهش اجازه نداد بیاد پیش تو بمون آخه تازه ٦ سالش بود

بعد ٧ رزوز نافت افتاد , تو این هفت دلمون ریش میشد نگاش میکردیم ولی خدا رو شکر بعد از ٧ روز راحت شدی مامانی

٩ روزت بود مامانی هاجر بردت حموم انقدر حموم و دوست داشتی که نگووووو Washing emoticon (Bathroom smileys)

برو تو ادامه مطلب گل من تا عکس حمومت و ببینی ...

روز دهم مراسم حموم زایمان گرفتیم و همه بودند

بی بی و آقاجون و مامانی هاجرو مامانی فاطمه و بابایی علی و بابایی اکبر و دایی محسن و دایی جواد و دایی مهدی و زندایی ها و بچه هاشون و عمه نسرین و عمه مرضیه و دخترای گلشو  عمو حمید و زن عمو و ....

خلاصه همه بودند

خیلی خوش گذشت

بابایی برای همه کباب گرفت ؛ خیلی خوشمزه بود مادر جون


اولین حموم نی نی


اولین حموم نی نی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان محمدرضا
11 اسفند 90 19:22
وای خدا چه قرمزش کردین دخملمون رو