اسماء جوناسماء جون، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست

چندتا عکس

1390/12/23 18:34
نویسنده : مامان اسماء
588 بازدید
اشتراک گذاری

اسمای من ، قشنگ من ، دردونه من ، چند تا عکس تو ادامه مطلب برات گذاشتم که خیلی دوسشون دارم بیا ببین

حموم بودی

اینجا رفته بودیم خونه دایی جواد مامان و بابا

فدات شم اینجا تازه 1 ماهت شده بود میبینی ماشالله چقدر زرنگ بودی

فدات بشم دلقک من ؛ عاشق این عکستم

اینجا 1 ماهت بود نخودم از حموم اورده بودمت کلی پوشوندمت که سرما نخوری گل من :-)

اینجا 14 روزت بوده گل قشنگم می بینی چه پای کوچولویی داشتی

الهی که من قربونت بشم مادر

پای اسما

اینجاهم 14 روزت بوده گل قشنگم ببین چه دست کوچولویی داشتی

الهی که من قربونت بشم مادر

دست اسماء

خوشگله مامان ، انقدر تو این لباس ناز میشدی ، مثل عروسکا میشدی

این اولین لباسی بود که من و بابایی از گل سرخ برات گرفتیم

شما هنوز به دنیا نیومده بودی

اینجا هم دلم می خواست دولپی بخورمت

داشتیم می رفتیم خونه عمو حمید

اینجا اولین باری بود که من و بابایی تو رو با کالسکه بردیم بیرون سخت بود ولی خیلی خوش گذشت

عاشق این وایستادنتم عشقم

خوشگلم اینجا وقتی خودتو تو آینه دیدی تعجب کردی

 

مامانی اینجا رفته بودیم شمال

وقتی این لباس و تنت می کردی مثل عروسک میشدی

tvaji ;,],h 

این لباس و عمه مرضیه بهت عیدی داد البته شما هنوز به دنیا نیومده بودید

مامانی وقتی حسابی کثیفش کردی یادم اومد ازت عکس بندازم

اینجا تازه از هیئت دایی مهدی اومده بودیم ، محرمه مادرم

دایی مهدی سفارش کرده بود لباست مشکی خالی نباشه آخه میگفت چشم می خوری

واسه همین ماهم از اونجایی که خیلی حرف گوش کنیم این لباس و تن قند عسلمون کردیم

مادرم اسم این عروسکت تیناست ، این اسم دختر عمه عارفه روش گذاشته

شما این عروسک خیلی دوست داری ولی از علاقه زیاد هر وقت دستت بهش میرسه می خوای چشاش و از کاسه در بیاری یا دماغش و از جا بکنی

البته از علاقه زیاده دختر خوشگلم

قربون خنده هات خوشگلم

مادر ار وقتی خیلی خیلی کوچولو بودی هر وقت دوربین و میدیدی یا می خندیدی یا خودت و نخود می کردی ، قشنگم به لنز دوربین نگاه می کردی و وای میستادی تا عکس بندازم

بعدم منتظر بودی تا عکست و بهت نشون بدم فندقم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)