مادر شدن
عزیزمن تموم زندگیه من دردونه من خیلی حس مادر شدن شیرینه ؛ خیلی دوست دارم اسمای من
مادر جون مادر شدن سخته اما مادر بودن سخت تر
آدم وقتی مادر میشه مسئولیت سنگینی به گردنش میوفته
قبل اینکه به دنیا بیای همش می گفتم من اگه نصف شب گریه کنی می ترسم نتونم بیدار شم یا اگه مریض بشی نتونم پرستاریت و کنم خلاصه فکر می کردم نتونم مادر خوبی باشم برات
اما به محض به دنیا اومدنت خدای مهربون یه نیرویی به مامان داد تا از پس همه چی بر بیام
شب کافی بود تو خواب تکون می خوردی من بیدار بودم , اگه گریه می کردی می فهمیدم چی می خوای بعضی شبا که یه خورده بی خواب میشدی تا صبح راه می رفتم و برات لالایی می خوندم تا آروم شی و بخوابی
یکی از لالایی هایی که خیلی به دلم می شینه و همیشه برات می خونم اینه :
لالا لالا بهشت من گل اردیبهشت من
خدا با لطف آورده تو را در سرنوشت من
اسمای من همیشه پیشم بمون مامان